Background

اخبار مجموعه و مقالات مرتبط با حضرت زهرا سلام الله علیها را در اینجا مشاهده خواهید کرد

کودتای سقیفه بعد از شهادت پیامبر (صلی الله علیه وآله) + فیلم

کودتای سقیفه بعد از شهادت پیامبر (صلی الله علیه وآله) + فیلم

دوشنبه شب مدینه هنوز در شوک فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله بود. شهری که حوالی ظهر قلب تپنده‌اش خاموش شد، در سکوتی پراضطراب فرو رفته بود. اما پشت پرده این سکوت، ماجرایی بزرگ جریان داشت… اگرچه جانشینی خلیفه اول به ظاهر، ناگهانی به نظر می‌رسید، اما حقیقت چیز دیگری بود. سقیفه بنی‌ساعده، آن واقعه‌ای که نامش را بارها شنیده‌ایم، حادثه‌ای ساده و اتفاقی نبود؛ بلکه کودتایی بود برنامه ریزی شده؛ کودتایی که بازتاب سال‌ها جاه‌طلبی و کینه‌های فروخفته بود.
 

 

در حقیقت برنامه ریزی کودتا از مدت‌ها پیش آغاز شده بود و سران کودتا با هم متحد شده بودند. آنها پس از واقعهٔ غدیر خم که پیامبر علی‌ بن ابیطالب علیه السلام را به‌عنوان جانشین خود معرفی کرد، تصمیم گرفتند مانع رسیدن خلافت به حضرت علی شوند و برای تحقق این هدف پیمانی نوشتند و امضا کردند که محتوای اصلی اش تعیین مسیر جانشینی پیامبر در راستای امیال و انگیزه های آنان بود.

این پیمان نامه بعدها در منابع تاریخی به نام «صحیفهٔ ملعونه» یعنی «نوشته ی لعنت شده» معروف شد و نخستین نشانه‌های اجرایی شدن آن را می‌توان در ماجرای روز پنجشنبه، چهار روز مانده به ارتحال پیامبر مشاهده کرد؛ روزی که شاید بتوان گفت کودتا برای نخستین‌بار چهره علنی به خود گرفت. در این روز پیامبر می خواست علاوه بر توصیه های شفاهی و سفارشاتی که در حجة الوداع و غدیر کرده بود، این بار در مدینه و در حضور اصحاب، نوشته‌ای به یادگار بگذارد که امت را تا قیامت از گمراهی حفظ نماید. اما سران کودتا که حدس می زدند محتوای آن نوشته چه خواهد بود، با بی‌پروایی به آن حضرت بی‌احترامی کرده و مانع شدند و کار را به جایی رساندند که گفتند: «این مرد هذیان می‌گوید!» آنها با این توهین، نه تنها اعتبار سخنان پیامبر را در آن جلسه هدف گرفتند، بلکه به همگان نشان دادند تا چه میزان در نیت خود جدی هستند و از هیچ کاری در این مسیر دریغ نخواهند کرد. ابن‌عباس سال‌ها بعد، از وقایع آن روز با عبارت «رزیة یوم‌الخمیس» یاد می کرد و می گفت: «تمام مصیبت‌ها از همان روز آغاز شد.»

همزمان با این وقایع پیامبر در این روزها در تلاش بود تا با اعزام سپاهی به مرزهای اسلام تحت فرماندهی جوانی به نام اسامه، مدینه را از حضور آن چهره‌های فتنه‌گر خالی کند. اما آن سپاه نیز به دلیل کارشکنی و بهانه‌جویی های همان افراد، از مدینه خارج نشد و حرکت نکرد.

سرانجام روز ارتحال پیامبر فرا رسید و در حالی که اهل بیت مشغول غسل و تجهیز پیامبر بودند، عده ای از انصار در گوشه‌ای از مدینه در محلی به نام سقیفه بنی‌ساعده گرد هم جمع شدند. تجمعی که اگر چه تشکیل دهندگان ابتدایی آن تعداد محدودی از انصار با انگیزه های مختلف بودند، اما خبر آن به سرعت به واسطه هم پیمانانی که سران کودتا در میان انصار داشتند به گوش کودتاگران رسید و آنها به همراه هوادارانشان خود را به سرعت به آنجا رساندند تا هر گونه تحرکی را کنترل کنند.

در این اجتماع سعد بن عباده که به نوعی رییس و ریش سفید انصار محسوب می شد، شدیدا بیمار و ناتوان بود و به سختی می توانست سخن بگوید. در نتیجه اختلافات درونی انصار که محصول رقابت های قدیمی بین قبایل اوس و خزرج بود، شعله ور شد و انصار دچار چند دستگی شدند. از سوی دیگر اختلافات بین مهاجرین و انصار دوباره سر باز کرد و سران کودتا نیز بر آتش این اختلافات دمیدند. چرا که می دانستند این اختلافات و چند دستگی‌ها کمک بسیاری به پیش برد کودتا و تحقق اهدافشان می کند.

اما در نهایت عاملی که کفه ترازوی قدرت را به‌طور قطعی به سود کودتاگران تغییر داد، حضور قبیله بنی‌اسلم بود. افراد این قبیله صحرانشین در روز رحلت پیامبر برای تهیه آذوقه به مدینه آمده بودند و عمر آنان را با وعده آذوقه رایگان به میدان کشانید و آنها ابتدا خود بیعت کردند و سپس کوچه‌ها و بازارها را پر کرده و هر که را دیدند به زور برای بیعت آوردند. براء بن عازب می‌گوید: «پس از سقیفه، ابوبکر و عمر و ابو عبیده را دیدم در حالی‌که گروهی چماق‌به‌دست همراهشان بود. هر کس را می‌دیدند، کتکش می‌زدند و دستش را به عنوان بیعت به زور بر دست ابوبکر می‌کشیدند.»

اما این تمام ماجرا نبود. عوامل و زمینه های دیگری نیز در مسلط شدن کودتاگران نقش داشت. یکی از مهم ترین عوامل، حسادت و کینه دیرینه قریش نسبت به بنی‌هاشم و خصوصا علی بن ابیطالب علیه‌السلام بود. جنگ‌های بدر و احد هنوز در خاطره‌ها زنده بود. بسیاری از بزرگان قریش، که در فتح مکه «طلقاء» خوانده شده بودند، زخمی عمیق از بنی‌هاشم بر دل داشتند. با رحلت پیامبر، آتش آن حسادت ها و کینه‌ها دوباره شعله کشید و بنی‌امیه و قریشیان مکه یکی پس از دیگری به حمایت از کودتاگران برخاستند.

عامل مهم دیگر که در مسلط شدن کودتاگران نقش داشت، حضور منافقین در مدینه و مناطق اطراف آن بود. منافقین همان کسانی بودند که قرآن بارها از نیات شومشان برای ضربه زدن به اسلام پرده برداشته بود. و چه فرصتی برای ضربه زدن به اسلام بهتر از همراهی با کودتای سقیفه؟ کودتایی که بزرگترین ضربه به اسلام بود.

با این حال و علی رغم تمام مشکلات، اهل‌بیت سکوت نکردند. آنها در روزها و هفته‌های پس از رحلت پیامبر، بارها با بزرگان مهاجر و انصار گفتگو کردند و با صدایی رسا و استوار، حقیقت را یادآور شدند. در مسجد، در برابر چشمان همگان به پا خاستند و پرده از چهره ی سران کودتا برداشتند. آنها حاضر نشدند با غاصبان خلافت بیعت کنند؛ حتی آنگاه که می‌دانستند هزینه این ایستادگی، جان عزیزانشان خواهد بود.

در مقابل، کودتاگران سقیفه نیز دست روی دست نگذاشته و برای خاموش کردن صدای حق، اهل‌بیت را تحت فشار قرار دادند. آنها فدک را غصب کردند و با هجوم به خانه وحی، داغی جانسوز بر دل اهل بیت گذاشتند. آنها با به شهادت رساندن تنها یادگار پیامبر یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها که از برجسته ترین و سرسخت ترین مخالفان کودتای سقیفه بود، موانع را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشته و پایه‌های دولت کودتا را محکم کردند.

آری، این‌گونه بود که کودتای سقیفه آرام آرام شکل گرفت و به ثمر نشست. کودتایی که با پیمان‌های پنهانی آغاز شد، در روز های پایانی عمر پیامبر نقاب از چهره برداشت، در سقیفه به بار نشست و با فشار اجتماعی و سرکوب مخالفین تثبیت گردید‌؛ و این چنین شد که سقیفه نه به‌عنوان یک «انتخاب عمومی»، بلکه به‌ صورت «کودتایی تمام‌عیار» در حافظه تاریخ باقی ماند.

 

نقش قبیله بنی اسلم  در بیعت اجباری

تاریخ همیشه پر از جزئیاته، جزئیاتی که گاهی عمداً یا سهواً نادیده گرفته می‌شود…
یکی از آن‌ها، نقش قبیله بنی‌اسلم در ماجرای کودتای سقیفه است.

طبری در تاریخ الامم و الملوک می‌نویسد: حضور پرشمار بنی‌اسلم در مدینه باعث شد معادلات سقیفه به نفع گروهی خاص تغییر کند.

حالا سؤال اینجاست: چرا این بخش از تاریخ کمتر بازگو می‌شود؟

در سال های اولیه هجرت صحرانشينانِ عرب براي خريد خوار وبار، به صورت قبيله اي به شهر مي آمدند؛ چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمي از آنان مي آمدند، بارشان را مي گرفتند و خودشان را مي کشتند. 

لذا افراد قبيله همه با هم، براي خريد خواروبار حرکت مي کردند. در روز ارتحال پیامبر(ص) مردان قبيله بنی اسلم از صحرا به مدينه آمده بودند تا آذوقه تهيه کنند. در آن زمان که وارد مدينه شدند، جلسه سقیفه شکل گرفته بود. 

عمر به آنان گفت: بياييد کمک کنيد براي خليفه پيامبر بيعت بگيريم، آن وقت ما هم خوار وبار رايگان به شما مي دهيم. آنها خوشحال شدند. اول خودشان ريختند و بيعت کردند و بعد دار و دسته ابوبکر شدند؛ دامن هاي عربي خود را به کمر زدند و کوچه هاي مدينه را پُر کردند. 

به هر جا مي رسيدند، در بازار، کوچه و...، هرکس را که مي ديدند براي بيعت با ابوبکر مي آوردند. بدين ترتيب، ابوبکر به کمک قبيله اسلم خليفه شد.
از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که پس از سقیفه، أبوبکر و عمر و ابو عبیده جراح و گروهی چماق به دست را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس مى‌رسیدند وى را کتک مى‌زدند و به زور دست او را گرفته و به عنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر مى‌کشیدند

📝
۱- الجمل، شیخ مفید ، ص 43
۲- شرح نهج البلاغ ابن أبی الحدید : ج 1، ص 21

 

نقشه ترور پیامبر (صلی الله و علیه و آله)

بعد از «حجةالوداع» و ماجرای غدیر، گروهی از منافقان نقشه عجیبی برای ترور پیامبر (صلی الله و علیه و آله) کشیدن.

 در «عقبه‌ی هرشی» می‌خواستند شتر پیامبر(صلی الله و علیه و آله) رو رَم بدن تا حضرت (صلی الله و علیه و آله) به دره سقوط کنه؛ اما جبرئیل خبر داد و با اقدام سریع پیامبر(صلی الله و علیه و آله)  و یاران وفادارش مثل عمّار و حذیفه، توطئه ناکام ماند.

 حال سوال اينجاست: چرا تاریخ این بخش‌ها رو کمتر برجسته کرده؟

مفسران می‌گويند آیه ۷۴ سوره توبه هم درباره نقشه ترور ناکام پیامبر(ص) نازل شده؛ همان هايي که قسم می‌خوردند حرف ناروایی نزدند، اما خدا نقشه پنهانشان را آشکار کرد.

از طرف ديگر، درباره پایان زندگی پیامبر (صلی الله و علیه و آله) هم بحث زیاد است؛ بسیاری از علمای شیعه و اهل‌سنت معتقدن حضرت با مسمومیتی که به ایشون داده شد، به شهادت رسیدند.

زماني كه این حوادث رو کنار هم می‌ذاریم و می‌بینیم پیامبر(صلی الله و علیه و آله)  تنها دو ماه بعد از غدیر و این که جانشین رسمی خودش رو اعلام کرد، از دنیا رفت، شک می کنیم. چه کسانی از اعلام جانشینی حضرت علی (علیه السلام) و محکم شدن خلافت ايشان نگران بودند و با منافع اونها در تعارض بود؟

حدیث غربت